چرا در سینمای ایران ژانر علمی تخیلی وجود ندارد؟
چرا در سینمای ایران ژانر علمی تخیلی وجود ندارد؟
مهرزاد دانش : در تعریف ژانر علمی تخیلی گفته اند که توصیف گر موقعیت های ناممکن و یا ظاهرا ناممکن ولی با حال و هوایی علمی است. در واقع جهانی که در این گونه ادبی و سینمایی ترسیم می شود با نگاهی آینده نگرانه ، مبتنی بر وقایعی است که در زیر سایه علم محتمل به نظر می رسند. برخی از این رهیافت ها در گذشته ثبوتش را به منصه ظهور رسانده است ؛ مانند موضوع گردش در آسمان در آثار ژول ورن که سرانجام به تحقق رسید. سینمای علمی تخیلی در واقع به نوعی متکی به ادبیات این ژانر بوده است ولی در آغاز این ژرژ ملیس بود که باب گونه مزبور را در سینما گشود و با ساخت فیلم هایی نظیر سفر به ماه و سفر غیر ممکن ، اولین سال های قرن بیستم در ساحت سینما را با مباحث علمی تخیلی گره زد. این روند بعدا در سینمای صامت تداوم یافت و با آثاری از قبیل دختری در ماه فریتز لانگ و چیزهایی که می آیند ویلیام منزیز جلوه پیدا کرد. در دهه 1950 که سفرهای فضایی در عالم واقع رونق گرفت ، بازار ساخت فیلم های علمی تخیلی هم گرم تر شد و به مدد بالا رفتن توانمندی های فناوری در سینما ، روندی رو به گسترش گرفت و حتی جدا از سطوح علمی تخیلی اش ، وارد مباحث فلسفی ، مذهبی ، زیست محیطی ، سیاسی ، و وحشت نیز شد. 2001 یک ادیسه فضایی ، سولاریس ، جنگ دنیاها ، ئی تی ، بیگانه ، سیاره میمون ها ، و بسیاری دیگر از آثار شاخص سیسنمایی این حوزه در همین راستا قرار دارند. این روند در سینمای معاصر نه تنها متوقف نشده است که حتی بر ابعادش نیز افزوده شده و حتی موفقترین سریال های تلویزیونی روز نیز حال و هوایی علمی تخیلی دارند : از گمشده ( lost) گرفته تا قهرمانان Heroes)) و از برده شدگان (taken) گرفته تا فرینج.
اما این روند در سینمای ایران چه جایگاهی دارد؟ نیم نگاهی گذرا به تاریخ سینمای ما نشان می دهد که اصلا خبری از این ژانر را نمی توان جست و جو کرد. ممکن است در برخی جست و جوها به آثاری فانتزی برخورد کنیم ، اما ارتباط مبحث فانتزی با علمی تخیلی به لحاظ منطقی ، رابطه عموم و خصوص مطلق است بدین معنا که هر اثر علمی تخیلی ای فانتزی هست اما هر اثر فانتزی ای علمی تخیلی نیست ؛ مثل همان رابطه گرد و گردو. آثاری از قبیل خواب های طلایی و انگشتر جادو که در سال های قبل از انقلاب ساخته شدند از این جمله اند که اگرچه در بستر خیال پردازی هستند، اما هرگز این زمینه با رهیافت های علمی و یا حتی شبه علمی ترکیب نشده است و یرای همین حتی تا مرز ژانر علمی تخیلی هم پیش نمی رود. در سال های بعد از انقلاب هم اوضاع و احوال بهتری در کار نیست . اگرچه در فیلم هایی مانند پاتال و آرزو های کوچک ، من زمین را دوست دارم و کاکادو ، ماجرای حضور موجود فضایی در زمین مطرح می شود ولی این مباحث معطوف به روندی کودکانه و یا کمدی است و باز ربط چندانی به علم ندارد ؛ کما این که در دیگه چه خبر هم آن ربات عجیب و غریب خیلی ذهنیت مخاطب را به سمت حوزه های علمی نمی برد و باز در جهت موقعیتی خنده دار که البته قرار بود دغدغه های جنسیت مدارانه سازنده اش را عرضه کند پیش می رفت. شاید تنها نمونه های قابل ذکر در این زمینه مرد نامرئی و 13 گربه روی شیروانی باشد که چندان در سینمای ایران نه به لحاظ استقبال مخاطب و نه به جهت تحسین منتقدان مورد عنایت قرار نگرفت و از حافظه تاریخی و جمعی سینمایی زدوده شد.
این مرور مختصر نشان می دهد که سینمای ایران ژانر علمی تخیلی را جدی نگرفته است و قطعا در این بین موانع جدی و محکمی قرار داشته اند که چنین نتیجه ای را موجب شده اند. این در حالی است که اخیرا حتی سینمای وحشت و از آن مهم تر سینمای نوآر هم تا ابعادی به مناسبات سینمایی ما افزوده شده اند و حتی اگر جدی تر بیندیشیم می توانیم ردپاهایی از الگوی سینمای وسترن هم در سینمای مان بیابیم. پس مشکل اساسی در بحث ژانر علمی تخیلی چیست؟ در سیری شتابزده می توان عواملی چند را در این رابطه حدس زد.
موانع چهارگانه: اقتباس ، تاریخ ، فناوری ، ایدئولوژی
1- همان طور که در سطور قبل گفتیم ، سینمای علمی تخیلی در جهان تا حد زیادی وامدار ادبیات این ژانر است و اصلا قبل از آن که حوزه سینما از این گونه غنی باشد ، این ادبیات بود که مباحث علمی تخیلی را در وادی خود تا حد وسیعی گسترانده بود. نویسندگانی مانند ژول ورن ، رابرت سیلوربرگ ، هوگو گرنسبک ، آرتور سی کلارک ، لری نیون ، جنتری لی ، پل اندرسون ، دیوید برین ، گریگوری بنفورد ، اچ جی ولز ، ری برادبری ، کارل چابک ، فرانک هربرت ، مایکل کرایتون، و... از جمله افرادی اند که تاریخ ادبیات این گونه را با قلم خود مشحون ساخته اند و راه را برای ذهن خیال پرداز مخاطبان نسل زمانه خود و زمانه های آتی هموار ساخته اند و از این میان سینماگران یکی از شاخص ترین مخاطبان ایشان بوده اند ، به نحوی که اکنون هم در گذر از دهه نخست قرن بیست و یکم همچنان شاهد ارجاعات سینمایی به ادبیات علمی تخیلی قرن نوزدهم هستیم. اما در حوزه تاریخ ادبیات ما اوضاع چگونه است؟ از ادبیات متقدم مثال نمی آوریم چرا که موقعیت تهی تر از هر نوع مصداق یابی است و نهایتا می توان راه به افسانه پردازی هایی برد که فارغ از هر دغدغه علمی ای ، صرفا حکایات غیرواقعی را در بر داشتند که آن نیز اگر قرار بر جدیتش باشد نه به لحاظ علمی بلکه به جهت نتایج فلسفی و عقیدتی است. در ادبیات متاخرتر ، بیش تر با نمونه های ترجمه ای رو به رو هستیم و بعدا هم که فیلم های فضایی لوکاس و اسپیلیرگ به ایران آمد ، با برداشت های سخیف و بازاری از آن ها تلاش شد مثلا یک جور ادبیات مبتنی بر فیلم هم به بازار کتاب راه پیدا کند. در واقع کمتر نشانی از تالیف در برابر ترجمه در این گونه ادبی در ایران می توان سراغ گرفت. اخیرا نویسندگانی مانند محمد قصاع دارند این راه را به آزمون و خطا می نهند و این که تا چه میزان در تثبیت و جا انداختن این ژانر با مولفه های بومی موفق هستند ، پرسشی است که تاریخ و البته متخصصان ادبی این فن در گذر از زمان پاسخ خواهند داد.
2- از بطن عامل بالا ، عامل دیگری به ذهن خطور خواهد کرد که اصلا فارغ از سینما ، چرا حوزه علمی تخیلی در ادبیات رواج پیدا نکرده است که حالا سینماگران ما هم مانند بسیاری از همتایان خارجی شان بتوانند با اتکا بر آن این ژانر را در سینمای ایران مطرح سازند. این پرسشی جدی است و برای پاسخ به آن تعمیق در مناسبات تاریخی و روحی سرزمین مان لازم می نماید ، اما قبل از آن بد نیست اشاره ای به جایگاه علم در این آثار و خاستگاه آن ها در مغرب زمین داشته باشیم. تاریخ ادبیات علمی تخیلی حاکی از آن است که تا حدود یک سده پیش ،عمدتا علوم پوزیتیویستی منبع الهام نویسندگان این حوزه بوده است که البته با گذر زمان برداشت از علم شکل فراگیرتری به خود گرفت و جدا از علوم تجربی و زیست شناسی و فیزیک و ریاضی ، مباحث مربوط به علوم انسانی مخصوصا حوزه های فلسفی و حتی عرفانی و شهودی مد نظر قرار گرفت. کتاب های ایزاک آسیموف و یا آرتور سی کلارک از این دست است. این امر نشان می دهد که بحث علم محوری در این دیار از دیرباز با زندگی و مشاهدات و تجربیات مردم و مخصوصا هنرمندان و نویسندگان نزدیک و ملموس بوده است. چنین رهیافتی به ویژه از بعد از دوران رنسانس و نهضت علمی گسترش یافت و اصولا علم و دانش تبدیل به پدیده هایی شدند که زندگی مردم در ارتباط تنگاتنگ با آن ها قرار گرفت و برای همین علوم از ساحت اختصاصی نخبگان و خبرگان به سطح عموم و مردم کوچه و بازار راه یافت و به عنوان یکی از اولین و اصلی ترین لوازم معیشت نمود پیدا کرد و حوزه اش حتی به موقعیت های فراغتی و سرگرم کننده هم گسترانیده شد. طبیعی است در چنین وضعیتی ، هنر و ادبیات و سینما و بسیاری دیگر از رسانه های مشابه متاثر از بافت کلی است و برای همین علم نیز منبع الهام هنرمند در خلق متون ادبی و یا سینمایی اش می شود. حال این وضعیت را مقایسه کنید با تاریخ ایران. اگرچه در دیار ما مفاخر علمی کم نبوده اند و در زمانی سرآمد بسیاری از نقاط جهان به شمار می رفته اند ، اما مختصات سیاسی و جغرافیایی و فرهنگی و زیست محیطی ، مجال گسترش آن از سطح نخبگان به عموم را نمی داد و برای همین اصولا در ایران رنسانسی صورت نگرفت تا به تبع آن علم شکل فراگیر و دامنه دار پیدا کند. مردم ایران در طول تاریخ گرفتار مصائبی همچون حملات مکرر بیگانگان و بی کفایتی و استبداد حکام داخلی و خشکسالی های مکرر طبیعت بوده اند و این مثلث شوم اجازه گسترش علم و دانش را به مرزهای عموم و حتی ساحت ادبیات نمی داد و همین موقعیت در طول تاریخ تأثیر خاص خود را روی بافت بومی و روحیه ملی تا حد زیادی نهاد. چنین پیشینه ای طبعا شکل ارگانیک و هدفمند رویکرد ادیبان به علم و تقرب علما به ادب را محدود ساخت و روالی را که در مغرب زمین رخ داد مانع از تحقق مشابهش در سرزمین ما ساخت. با این وصف جای تعجبی ندارد که چرا پدیده ادبیات علمی تخیلی و به تبع آن سینمایش جایگاهیی در مناسبات هنری ما نیافت.
3- ژانر علمی تخیلی کم و بیش نیازمند ابزار و امکاناتی است تا بتوان با آن پیشرفت های علمی را در جهان آینده چنان متصور ساخت که در باور قراردادی تماشاگر بگنجد و از همین رو بحث فناوری لزوم حضور خویش را به رخ می کشد. اصولا تصور فیلم علمی تخیلی ساختن بدون تکنولوژی بالا و مهارت های تکنیکی سینمایی تا حد زیادی دشوار است ؛ چه آن که ترسیم روزگاران آتی اگر قرار باشد منطبق با مختصات زمانه کنونی باشد که دیگر چه جای علمی و چه مقام خیالی؟ بی جهت نبود زمانی که استنلی کوبریک 2001 یک ادیسه فضایی را ساخت ،یکی از برداشت های رایج، برتری جویی تکنیکی سینمای آمریکا به موازات هماورد طلبی هایش در جهان سیاسی دوقطبی آن روزگار بود و البته موقعی هم که اندری تارکوفسکی سولاریس را کارگردانی کرد مشابه همین حرف ها در نسبت با اردوگاه شرق سیاسی عنوان ساختند. سینمای ما اگرچه در طی سالیان اخیر به پیشرفت های فناورانه قابل ملاحظه ای رسیده است ولی آیا اکنون این امکانات ، قابلیت ترسیم متقاعدبخش جهان آینده را دارند؟
4- گونه علمی تخیلی نگاهش رو به آینده است. بنابراین شخصیت های داستانی آن در جهانی متمایز از الآن بسر می برند. چنین ویژگی ای شاید در وهله نخست امری طبیعی به نظر آید، ولی در ساحت های ایدئولوژیک ممکن است همین ویژگی ذاتی ، خود تبدیل به مانعی برای تحقق ژانر مزبور شود ؛ چرا که اصولا ترسیم آینده از جمله کارکردهای خاص ایدئولوژی ها است و همه آن ها بسته به نوع جهان بینی ای که دارند پیش بینی هایی را در این باب ارائه می دهند . اما از سوی دیگر اگر قرار باشد فیلمی در گونه علمی تخیلی آینده را بر حسبی پیش بینی کند که یکی از اجزایش و یا حتی برداشت هایی خاص و منقبض از آن اجزاء چندان متناسب با پیش بینی ها و توقعات آینده نگرانه ایدئولوژی جاری نباشد ، طبعا مشکل پیش خواهد آمد . از همین رو معمولا در نظام ها و یا جوامع ایدئولوژیک محورهای علمی تخیلی جایگاه چندانی ندارند، چرا که آینده را فلسفه رسمی تفسیر و تعبیر کرده است و دیگر نیازی به علم یا تخیل نیست تا دست به پیش بینی و حدسیات بزند.
این مطلب پیش از این در فصلنامه سینما و ادبیات منتشر شده است
تاریخ انتشار : 94.1.21